محمدرضا اصلانی

محمدرضا اصلانی..محمدرضا اصلانی..محمدرضا..

محمدرضا اصلانی

محمدرضا اصلانی..محمدرضا اصلانی..محمدرضا..

حقیقت/ واقعیت/ اندیشه : من!

حق!

همیشه از آن

منه!

حق همیشه از آن

توئه!


واقعیت

در پس اینهمه

حق گم میشه!


تا ته دنیا هم بخوایم اطلاعات داشته باشیم،

بازم همون انگل بی مصرفیم که

فقط مصرف میکنیم؛

ادبیات

کتاب

فلسفه

شعر ؛


اندیشیدن درباره ی اندیشه :

خداحافظ


میشود برای او ماند : م!

نمی شود به یاد نیاورد :

روزی که دی

بود



به تعهد بودم!

شاید که بگذارد و رفتن.... ش!



لیکن برایش خواهم ماند





برای میم

آخرین هفته هایی که می نویسم : برای نرگسم

وقتی که دل به قلم نمیرود؛

دست ؟

تنها به

روبر

م

و محمدرضا!


چگونه می توان دست سپرد

به او که مدام

به خدایش می دهد

سپردن؛

نه به بودنت،

به نبودنت.


خدا را به خدا باید سپرد......

گفتگو با سایه

میگوید تنها یک سایه ام!
و بس!!
وقتی می گوید
سایه؛
بیشتر هست!
بیش از همه ی ما....
نبودن،
(چونان که می اندیشیم، می اندیشند)
تنها به یک راه است!
بودن
بودن
بودن
بودن!
تنها راه نبودن است....
بودن....
نه به چشم
نه به گوش
و صدا :
ب جان باید خرید!

تقدیم : بنفشه

آخرین نریشن فیلم : زردها بیهوده قرمز نشدند

هیشکی باورش نمیشه دیوارا بتونن  حرف بزنن؛

ستونا، سقفها!
باید کشفشون کرد؛
باید پای دلشون نشست و گوش داد؛
بجای اینهمه حرف
که میزنیم!
و بیانات
شاید،
فرمایشات!
از خونهای ریخته شده میگن؛
زنجیرها،
قتلها!
زنجیر زنجیر خون!
از باد میگن؛
که هر جا دلش بخواد می وزه!
و البته اختیار!
چقد اختیار؟؟
بادهایی که روزی جاخوش کرده بودند اینجا؛
اما حالا....
هر چی بود رفت اونطرفا!
تنها چیزی که برام مونده
سایه ست و بس!
لحظه لحظه فنا شدنمو دارم میبینم؛
تیکه تیکه
و آوار!
شاید که سنگین شده باشند
گوشها؛
و نبینند،
نگاهها،
این آواره گی
و 100 پاره گی!!
دریا سالارهای لعنتی.....



تقدیم : پارسا