آنگاه که نفس می آید به هر دم و باز... تویی که فرمان می دهی! تو؛ که در ابتدای هستی ات خواندی... "او" گفت بخوان... و تو... اینک آزاد باید؛ تو... باشد که به اختیار باشی م ! باید که از خویش کرد "باد" به اختیار... مگر نبود فونتن؟ و دستی که همه چیز را رهبری می کند...